بیزارم از این زندگی
اندوه وغم، واماندگی
تکرار افعالی معین
شرمندگی اندر جبین
ای داد از این تزویرها
تحقیرها، تحذیرها
صبح تا به شب
شب تا به صبح
جان می کنی
فک میزنی
و در نهایت هم که باز
در حسرت آرامش و
یک لحظه فارغ از ملال
با هرکه نیکی میکنیاز پشت خنجر میزند
گر التیامت سر رسید
یک بار دیگر میزند
بیزارم از این زندگی
اندوه و غم واماندگی
بیزارم و بیزارم و
بیزارم از این زندگی
سلام اقای پاشایی راضی درسته نه رازی!!!!مرسی
سلام
مرسی از تذکر شما.
درست شد.